دسته : -علوم انسانی
فرمت فایل : word
حجم فایل : 295 KB
تعداد صفحات : 225
بازدیدها : 216
برچسبها : دانلود پایان نامه پژوهش پروژه
مبلغ : 6400 تومان
خرید این فایلپایان نامه بررسی خاتمیت و محدودیتها در 225 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
مفهوم خاتمیت....................................................................................................... 1
اساس خاتمیت....................................................................................................... 3
خاتمیت پیامبر اسلام.............................................................................................. 18
پاسخ به نظرات دكتر عبدالحسین سروش ............................................................ 36
تاملی بر مفهوم خاتمیت......................................................................................... 55
خاتمیت و ولایت..................................................................................................... 143
معنا و مبنای خاتمیت از منظر روشنفكران............................................................ 158
جمع خاتمیت با امامت و مهدویت.......................................................................... 189
مهدویت.................................................................................................................. 201
نقدی بر مهدویت.................................................................................................... 213
مفهوم خاتمیت :
یكی از القاب آن بزرگوار خاتم الانبیاء است. و خاتم به فتح تا یا به كسر تا، از نظر معنی تفاوتی ندارد و هر دو بمعنی تمامیّت و پایان هر چیزی است. از این نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تا می گوید چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزلة امضای افراد بوده است و چون نامه ای را می نوشتند آخر آن را مهر می كردند. جای مهر انگشتر، آخر نامه بود و نامه با آن ختم می شد. خاتمیت پیامبر گرامی در اسلام از ضروریات است و هر كه مسلمان است، می داند كه پیامبر گرامی خاتم انبیا است و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد.
سرّ خاتمیت را در دو چیز می توان یافت:
1- دین اسلام با فطرات انسانها كاملاً مطابق است.
2ـ دین اسلام جامع الاطراف است و می تواند در هر زمانی و در هر مكانی و د رهر حالی جوابگوی جامعة بشریّت باشد. اسلام مدّعی است كه هر چه جامعة بشریت از نظر دین احتیاج داشته گفته است.
وقتی چنین باشد، آمدن دین دیگری پس از اسلام لغو و بیهوده است. به عبارت دیگر، آمدن دین پس از دین دیگری به واسطة چند چیز است :
1ـ اینكه آن دین نتواند جامعه را اداره كند و ویژة برخی از زمانها باشد، و این محدودیّت چنانچه گفته شد در اسلام نیست. دلیل واضح آن مرجعیّت در اسلام است. شما نمی توانید فقه جامع الشرایطی را پیدا كنید كه مطلبی از دین از او سؤال كنید و او در جواب بماند.
2ـانحراف یا تحریفی در دین قبلی پیدا شود. چنانچه دین نصرانیت و یهودیّت به اقرار خود آنان چنین است. این نقیصه در اسلام نیست و پروردگار عالم متعهد است كه اسلام از این گونه نقایص مصون بماند.
3ـ زمینه اقتضایی برای آن دین باقی نماند. مثلاً، اگر دینی به اقتضای زمان به معنویات زیاد اهمیّت داده باشد تا در آنان تعادل ایجاد شود، وقتی حال تعادل پدید آمد آن دین خود از میان رفتنی است. تصوّر این مطلب در اسلام غلط است زیرا چنانچه گفتیم اسلام دینی است كه با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و همان طور كه به معنویات اهمیّت داده است به همان مقدار به مادیات نیز اهمیت داده است .
این خلاصه ای از بحث خاتمیت بود، و پوشیده نیست كه بحث خاتمیت بحثی مفصل و علمی است كه در فراخور این نوشته نیست. ما در اینجا به همین مقدار اكتفا می كنیم.
اساس خاتمیت :
اساسا مساله خاتمیتخود یك مسالهاىاست كه با زمان ارتباط دارد. نسخ شدن یك شریعت و آمدن شریعتدیگر به جاى آن، فقط و فقط به زمان بستگى دارد و الا هیچ دلیل دیگرىندارد. همه علما این را قبول دارند كه رمز اینكه یك شریعت تا یك موقعمعینى هست و بعد، از طرف خدا نسخ مىشود، تغییر پیدا كردن اوضاعزمان و به اصطلاح امروز مقتضیات زمان است. بعد این سؤال پیش مىآیدكه اگر اینطور باشد، پس باید همیشه با تغییر مقتضیات زمان شریعت موجودتغییر بكند، بنابر این هیچ شریعتى نباید شریعتختمیه باشد و نبوت نبایددر یك نقطه معین ختم بشود. جواب این سؤال را دیشب عرض كردیم كه كسانى كهاین سؤال را مىكنند در واقع دو چیز را با یكدیگر مخلوط مىكنند. خیالمىكنند معناى اینكه مقتضیات زمان تغییر مىكند فقط و فقط اینست كه درجهتمدن بشر عوض مىشود و لذا باید پیغمبرى مبعوث بشود متناسب با آندرجه از تمدن یعنى پیشرفت علم و فرهنگ بشر. در صورتى كه اینطورنیست. مقتضیات زمان به صرف اینكه درجه تمدن تغییر مىكند سببنمىشود كه قانون حتما تغییر بكند. علت عمده اینكه شریعتى مىآیدشریعت قبل را نسخ مىكند، اینست كه در زمان شریعت پیش مردم استعدادفرا گرفتن همه حقایقى را كه از راه فهم باید به بشر ابلاغ بشود ندارند. تدریجاكه در مردم رشدى پیدا مىشود، شریعت بعدى در صورت كاملترى ظاهرمىشود و هر شریعتى از شریعت قبلى كاملتر است تا بالاخره به حدىمىرسد كه بشر از وحى بىنیاز مىشود، دیگر چیزى باقى نمىماند كه بشربه وحى احتیاج داشته باشد یعنى احتیاج بشر به وحى نامحدود نیست،محدود است، به این معنى كه چه از لحاظ معارف الهى و چه از لحاظدستورهاى اخلاقى و اجتماعى یك سلسله معارف، مطالب و مسائل هستكه از حدود عقل و تجربه و علم بشر خارج استیعنى بشر با نیروى علمنمىتواند آنها را دریابد. چون علم و عقل قاصر است وحى به كمك مىآید.دیگر لازم نیست كه بینهایت مسائل از طریق وحى به بشر القا بشود. حداكثرآن مقدارى كه بشر به وحى احتیاج دارد، زمانى به او القا مىشود كه اولاقدرت و توانائى دریافت آن را داشته باشد و ثانیا بتواند آن را حفظ ونگهدارى كند. اینجا مسالهاى هست كه باید آن را در دنبال این مطلبعرض بكنم و آن اینست كه یكى از جهات احتیاج به شریعت جدید اینستكه مقدارى از حقایق شریعت قبلى در دست مردم تحریف شده و به شكلدیگرى درآمده است. در حقیقتیكى از كارهاى هر پیغمبرى احیا و زندهكردن تعلیمات پیغمبر گذشته استیعنى قسمتى از تعلیمات هر پیغمبرىهمان تعلیمات پیغمبر پیشین است كه در طول تاریخ در دست مردم مسخشده است، و این، تقریبا مىشود گفت كه لازمه طبیعت بشر است كه در هرتعلیمى كه از هر معلمى مىگیرد، كم و زیاد كند، نقص و اضافه ایجاد مىكندو به عبارت دیگر آن را تحریف مىكند. این مساله را قرآن كریم قبول دارد،تجارب بشر هم به درستى آن شهادت مىدهد. مثلا خود قرآن كریم كه آمدتورات و انجیل را نسخ كرد ولى قسمتى از تعلیمات آنها را احیا و زنده نمود، یعنى بعد از آنكه به دست مردم مسخ شده بود قرآن گفت نه، آنكه تورات یاانجیل واقعى گفته است این نیست كه در دست این مردم است، این است كهمن مىگویم، این مردم در آن دست بردهاند. مثلا همین موضوع ملتابراهیم، طریقه ابراهیم كه در قرآن آمده است. قریش خودشان را تابعابراهیم حساب مىكردند ولى چیزى كه تقریبا باقى نمانده بود، تعلیماتاصلى ابراهیم بود. عوض كرده بودند، دست برده بودند، یك چیز من درآوردى شده بود قرآن اینطور بیان مىكند:«ما كان صلوتهم عند البیت الا مكاء و تصدیة» (2) ابراهیم نماز را واجب كرده بود. نماز او واقعا عبادت بودهاست. عبادت یعنى خضوع در نزد پروردگار، تسبیح و تنزیه و تحمیدپروردگار. حالا اگر نماز ابراهیم از لحاظ شكل ظاهر فرقى داشته باشد با نمازما، مهم نیست ولى مسلم نماز ابراهیم نماز بوده استیعنى آنچه كه در نمازهست، نوع اذكار، نوع حمدها، نوع ثناها، ستایشها، خضوعها اظهار ذلتها،تسبیحها و تقدیسها در آن بوده است. اینقدر در این عبادت دخل و تصرفكرده بودند كه در زمان نزول قرآن نماز را به شكل سوتكشیدن یا كفزدندرآورده بودند. پس یكى از كارهائى كه هر پیغمبرى مىكند احیاء تعلیماتپیغمبران پیشین است. لهذا قرآن راجع به ابراهیم (ع) مىگوید:«ما كان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لكن كان حنیفا مسلما» (3) یهودیها مىگفتند همین طریقهاى را كه ما داریم و اسمش یهودىگرى است، ابراهیم داشت. نصرانیها مىگفتند طریقه ابراهیم همین است كه ما الآنداریم. یعنى اینكه ما داریم، همان است منتها كامل شده است و نسخكنندهطریقه ابراهیم است. در آیه دیگر مىگوید:«شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا»تشریع كرد براى شما دینى را كه در زمان نوح به آن توصیه شده بود«و الذى اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى»این دینى كه براى شما توصیه شده است، همانست كه به نوح توصیه شده وهمانست كه به تو وحى شده و همانست كه به ابراهیم و موسى و عیسىتوصیه شده است«ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه كبر على المشركین ما تدعوهم الیه» (4) توصیه شد كه همین دین را اقامهبكنید. (یعنى دین همان دین است، یك راه است)تشتت پیدا نكردند مگربعد از آنكه مىدانستند ولى روى هواپرستى این تفرقهها را ایجاد كردند.یعنى این رشتههاى مختلف را دست مردم ایجاد كرده است، اگر ساختههاىمردم را حذف بكنید. مىبینید تمام اینها یك دین است، یك ماهیتاست، یك طریقت است. غرض این جهت است كه یكى از كارهاى انبیاءاحیاء اصل دین است كه اصل دین از آدم تا خاتم یكى است. البته فروعمختلف است. هر پیغمبرى كه مىآید یكى از كارهایش پیرایش استیعنىاضافات و تحریفات بشر را مشخص مىكند حالا اینجا یك سؤال پیشمىآید: آیا این خاصیت (تحریف دین) از مختصات بشرهاى قبل از خاتمانبیاء استیا بشرهاى دورههاى بعد هم این طبیعت را دارند یعنى در دینخودشان دخل و تصرف مىكنند خرافات اضافه مىكنند؟ مسلم طبیعتبشر كه عوض نشده است. بعد از پیغمبر خاتم هم همین طور است.
یكى از پرسش هایى كه همیشه در پیش روى متفكران است این است كه آیا درزمان ظهور حضرت احكام و قوانین جدیدى از سوى آن وجود شریف بیان خواهد شد؟ آیا در حكومت جهانى حضرت، دین با ساز وبرگى جدید و اصولى متناسب با آن زمان و قوانینى جدید جلوه مى كند، آیا مى توان گفت اكنون احكامى به حسب واقع وجود دارد كه مورد نظر خداوند تبارك و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آن ها نیاز است و لكن تا زمان ظهور به جهت وجود موانعى به مرحله فعلیت نرسیده است، اما با ظهور آن حضرت چنین احكامى از مرحله انشاء خارج شده و لباس فعلیت مى پوشد یا این كه چنین چیزى مطرح نیست بلكه آن چه كه در زمان ظهور واقع مى شود تنها تحولى عظیم در مرحله اجراى احكام مقدس اسلام و احیانا توسعه اى در برخى از احكام محدود است؟
پاسخ به این پرسش مهم نه تنها آگاهى انسان را نسبت به حقیقت دین در زمان ظهور روشن مى سازد بلكه نتایج مهم و چشم گیرى نسبت به برخورد عالمان و متفكران با دین در زمان قبل از ظهور دارد. در اینجا به برخى از آن ها اشاره مى شود.
الف: از مجموع مطالبى كه دراین بحث به میان خواهد آمد روشن مى شود كه در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف آن چه محور حكومت آن حضرت است دین است این مطلب ما را به این نتیجه روشن رهنمون مى سازد كه دین نه تنها لاحیت براى حكومت دارد بلكه تنها حكومتى كه مى تواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یاس و ناامیدى نجات دهد حكومت دینى است.
هرگز نباید تصور كرد كه در زمان ظهور حكومت به دست یك نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد بلكه دین با همه احكام و قوانین تضمین كننده سعادت بشریت در ختم عالم خواهد بود.
البته نمى توان منكر این مطلب گردید كه با حضور مستقیم معصوم علیه السلام ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. اما این بدان معنا نیست كه معصوم علیه السلام به دین و قوانین آن قابلیت اجرا را اعطا مى كند.
نتیجه واضح و روشن این مطلب آن است كه كسانى كه در عصر حاضر منكر عنصرى به نام حكومت براى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مى دانند یا باید حكومت جهانى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف را منكر شوند و یا اینكه معتقد شوند كه در آن زمان غیر از دین امر دیگرى در حكومت دخالت خواهد داشت.
طبیعى است كه روشنفكر متدین به هیچ كدام یك از این ها نمى تواند ملتزم شود به عبارت دیگر اگر دین صلاحیت براى حكومت نداشته باشد در هیچ زمانى حتى در زمان ظهور نیز صلاحیت حكومت ندارد و اگر دین با قابلیت ذاتى خود و ویژگى هاى خاص خود بتواند حكومت كند در هر زمانى حتى در غیر عصر ظهور نیز -هر چند به صورت محدود- مى تواند حكومت كند.
خرید و دانلود آنی فایل